سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

92/7/23
1:25 ع

حکایت 3


ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر، و دیگر برادران بلند و خوب روی. باری پدر به کراهت و استحقار در او نظر می کرد! پسر به فراست، استبصار به جای آورد و گفت:

- ای پدر! کوتاهِ خردمند بِه که نادانِ بلند. نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر. الشاءٌ نظیفةٌ جیفةٌ.

 

اَقَلُّ جِبالِ الاَرضِ طورٌ و اِنَّهُ    /     لاَعظَمُ عِندَاللهِ قَدراً وَ مَنزِلاً

آن شنیدی که لاغری دانا    /     گفت باری به ابلهی فربه

اسب تازی و گر ضعیف بود    /     همچنان از طویله خر بِه


 

پدر خندید و ارکان دولت پسندیدند و برادران به جان برنجیدند.

 

تا مرد سخن نگفته باشد    /     عیب و هنرش نهفته باشد

هر پیشه گمان مبر نهالی    /     باشد که، پلنگ خفته باشد


 

شنیدم که مَلِک را در آن قُرب، دشمنی صعب روی نمود. چون لشکر از هر دو طرف روی در هم آوردند، اول کسی که به میدان درآمد، این پسر بود! گفت:

 

آن، نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من    /     آن منم، گر در میانِ خاک و خون بینی سری

که آن که جنگ آرد، به خون خویش بازی می کند    /     روز میدان و آن که بگریزد، به خون لشکری

 

این بگفت و بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردان کاری بینداخت. چون پیش پدر آمد زمین خدمت ببوسید و گفت:

 

ای که شخص مَنَت حقیر نمود!    /     تا درشتی، هنر نپنداری

اسب لاغر میان، به کار آید    /     روز میدان، نه گاو پرواری

 

آورده اند که سپاه دشمن بسیار بود و اینان اندک، جماعتی آهنگ گریز کردند. پسر نعره زد و گفت:

- ای مردان! بکوشید یا جامه زنان بپوشید!

سواران را به گفتن او، تهوّر زیادت گشت و به یک بار، حمله آوردند. شنیدم که هم در آن روز بر دشمن ظفر یافتند. ملک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر بیش کرد، تا ولیعهد خویش کرد. برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند. خواهر از غرفه بدید، دریچه برهم زد. پسر دریافت و دست از طعام کشید و گفت:

- محال است که هنرمندان بمیرند و بی هنران جای ایشان بگیرند!

 

کس نیاید به زیر سایه بوم    /     ور همای از جهان شود معدوم

 

پدر را از این حال آگهی دادند، برادانش را بخواند و گوشمالی به واجب بداد! پس هر یکی را از اطراف بلاد حِصّه معین کرد، تا فتنه بنشست و نزاع برخاست؛ که دَه درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند!

 

نیم نانی گر خورد مرد خدا    /     بذل درویشان کند نیمی دگر

ملک اقلیمی بگیرد پادشاه    /     همچنان دربند اقلیمی دگر

 

منبع:

کتاب کلیات سعدی - گلستان - انتشارات آدینه سبز، چاپ دوم 1391. شابک 0-79-2937-964-978  ص 19



ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ